۱۳۸۷-۰۳-۰۳

قبلاً هم گفته‌ام انگار

گلة پسران نودبیرستانی می‌گذرد
با نگاهی
که گاه مردانه است
گاه دختربچگانه
و در همه حال
پروانه‌وار بر سطح جهان می‌نشیند و برمی‌خیزد
اما قطرات شهد را
از اعماق گل می‌نوشد...

مشخصاً
دارم مغز می‌ترکانم این بار

به قدری در گذشته بوده‌ام
و در گذشته نیز
به قدری بوده‌ام
که آرزو می‌کنم
حال و زین پس
باشم فقط بالاخره

ته گل اطلسی را
جایی میان دندان، لب و زبان بگیرم
باوری از شیرینی را مک بزنم
و در سکوت
سکوت
سکوت...
تماشا کنم
پروانه‌ها را

کلام
فقط به کار خاطره‌گفتن می‌آید

29 اردی‌بهشت 1387

هیچ نظری موجود نیست: