۱۳۹۰-۰۹-۰۳

مکاشفه‌ای دیگر

باید دیگر
هیچ باری را
از بغچه‌ام
کنار راه نگذارم
به نیت سبک‌تر رفتن...

چون فایده‌ای ندارد!
راه، راه نیست:
دنبالة ردایی است
که کش می‌آید و
کش می‌آوردم
اما سبک نمی‌شود

آنها که به جایی می‌روند
یا به جایی می‌رسند
بلدند بغچه‌شان را
به کلاغ‌ها حراج کنند

من که همه‌اش اینجا هستم
گمانم همه را
یکجا
به لاشخورها هبه کنم
تا در مقبرة آسمانی‌ام
به پرواز استحاله شود.

3 آذر 1390

۱۳۸۹-۱۱-۱۹

لو رفته

به نیلوفر هاشمی شیرازی
تابلو شد!
دستم رو شد!
لو رفتم!
حالا دیگر همه فهمیدند
که من همانی هستم که می‌گویم!
و مأموران
بی‌امان
به دنبال آن کسی می‌گردند که باید باشم
تا کت و شلوار خصائل نیک مرا به تنش کنند
و مرا با زیرپوش خصائل نکوهیده‌ام
در یکی از اتاق‌های آسایشگاه «فراموش خواهی کرد تا دیگر یادت نرود»
بستری کنند
حالم را جا خواهند آورد!
هه هه هه!... احمق‌ها!
19 بهمن 1389