این نوشتهها را بی هیچ طرحی برای چاپ نوشتهام و در طول سالهای گذشته به وسیلههای مختلف به سمع و نظر آشنایان یا ناآشنایان رساندهام. بارزترین حاصل این تجربیات ادبی، برای من، جمع دوستانی بود که حول نشستهای شعرخوانی شکل گرفت و لحظات گوارایی که در خلال آن آثار شاعران حرفهای و آماتور را گوش دادیم، بازخوانی کردیم و نظر دادیم... هر چند که این جمع نیز، چون هر موجود زنده، عمری داشت و نهایتاً در شهریور 1389 این نشستهای منظم پس از نزدیک به هشت سال پایان گرفت.
آرامش در قربت فقط بازی با کلمات نیست؛ یک وضعیت یا یک موقعیت است که، اگر بخت یار نباشد، هیچ آسان نخواهد بود و با کمی اغراق شاید بشود گفت از آرامش در غربت دشوارتر است!
درخت نامثمِر در پاییز بار میدهد: کودکی که با مدادرنگیهایش قهر است برگهای «خزان رسیدة بیطاقت»(1) را از خاک برمیچیند رنگهاشان را برمیگزیند و لابهلای تصویر واژگون شاخههای عریان بر سطح آب حوض کنار هم مینشاند تا نقش لرزانی بیافریند که از جنس درخت است و درخت نیست.
در نور کهربایی دنیای باستانی و کدرش شبپرة نوزاد تصویرهای سریع مفاهیمی رنگارنگ را دیری است، به زردی، نظاره میکند و در کوششی اسطورهای برای ادارک واژههای «پرواز» و «پروانه» بالبال میزند