۱۳۹۹-۰۶-۲۸

لکۀ سیاه

بر آسمان آبی روشن
مرغان دریایی سپید
چنان قهقهه‌ می‌زنند
گویی از این دریا
بر این ساحل
جز امواج طنز
بر دانه‌های هزل نمی‌غلتد
  
طنز سیاه و لزج و
هزل چسبنده‌ای
که از هیچ قلم
و بر هیچ کاغذ
جاری نمی‌شود
 
بحری طویل که واژه‌هاش
با قدم‌هایی به سنگینی سکون
و بال‌هایی که دیری است
پرواز از آن پر کشیده
در بندهایش می‌لولند
 
مرغان دریایی سپید
بر آسمان آبی روشن
جیغ می‌کشند...

نه می‌خندند به حال ما، نه می‌گریند
ما دیگر شبیه هیچ چیز قابل‌اعتنایی نیستیم
دو نقطۀ سیاه از یک لکۀ قیرگونیم
که زیر گوش هم
عشق را
و آنچه از زندگی باقی مانده
زمزمه می‌کنیم
ریزریز می‌خندیم
و با پچ‌پچۀ واج‌های زمخت
به روزگار
فحش‌های رکیک می‌دهیم.

28 شهریور 1399