من،
با خود
در خود
در جستجوی خود
از درون خود
و به اطراف
مینگرم
دیگری،
دیگری،
دیگران را
كه در سپیدة دیدارِ دیگری
دیگری
دیگران،
تصویر وهمآلود و ناشناختة دوشینة خود را
در لابلای تشكها و رختخواب
پیچیده تا شبِ دیگری
شبِ خود
شبِ با خود
شبِ در جستجوی خود
شبِ سپیدة دیدارِ دیگری
و زیبایی وصال در پگاه خاكستری
و حزن جدایی در غروب خاكستری
و تلاش آن كه كش میآورد خاكستریها را
و خود را در دیگری میریزد
و دیگری را در خود میپیچد
و خاكستری ناپایدار عشق را تجربه میكند
و غریزهاش در جستجوی پایداری را میآزماید
هر پگاه، هر روز، هر غروب، هر شب...
من از ورای مه این را مینگرم!
با خود
در خود
در جستجوی خود
از درون خود
و به اطراف
مینگرم
دیگری،
دیگری،
دیگران را
كه در سپیدة دیدارِ دیگری
دیگری
دیگران،
تصویر وهمآلود و ناشناختة دوشینة خود را
در لابلای تشكها و رختخواب
پیچیده تا شبِ دیگری
شبِ خود
شبِ با خود
شبِ در جستجوی خود
شبِ سپیدة دیدارِ دیگری
و زیبایی وصال در پگاه خاكستری
و حزن جدایی در غروب خاكستری
و تلاش آن كه كش میآورد خاكستریها را
و خود را در دیگری میریزد
و دیگری را در خود میپیچد
و خاكستری ناپایدار عشق را تجربه میكند
و غریزهاش در جستجوی پایداری را میآزماید
هر پگاه، هر روز، هر غروب، هر شب...
من از ورای مه این را مینگرم!
25 دی 1377
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر