۱۳۸۷-۰۳-۰۳

گندم و جو

در لابلای تارهای سیاهِ خودبسندگی
اندیشة سپید و نازك رُستن كاشته‌ست زمان.

حالاست كه فوج یاد
از عمق‌های تیره و تارِ نهفتگی
در طول رشته‌های بلورین
عیان شوند،
تا عمق نطفگی!…

در لابلای كودكیِ بازیافته
در گرم و نرم و نیمه‌روشنِ خَمّار خاطرات
سرمای تیز و نازكی از راه می‌رسد،
با این پیام:

كه امروز
دیروزیست
دیرتر.
كه سپید
سیاهیست
رنگ‌باخته‌تر.
كه رُستن
اندیشه‌ایست،
و نطفه را
از اندیشة رُستن
گزیر نیست.
آنچه حقیقت دارد، اما،
تصویر رنگی دنیایِ پشتِ تیله‌هاست
و نبضی كه می‌زند اكنون،
كندتر!

15 مهر‌ 1378

هیچ نظری موجود نیست: