در لابلای تارهای سیاهِ خودبسندگی
اندیشة سپید و نازك رُستن كاشتهست زمان.
حالاست كه فوج یاد
از عمقهای تیره و تارِ نهفتگی
در طول رشتههای بلورین
عیان شوند،
تا عمق نطفگی!…
در لابلای كودكیِ بازیافته
در گرم و نرم و نیمهروشنِ خَمّار خاطرات
سرمای تیز و نازكی از راه میرسد،
با این پیام:
كه امروز
دیروزیست
دیرتر.
كه سپید
سیاهیست
رنگباختهتر.
كه رُستن
اندیشهایست،
و نطفه را
از اندیشة رُستن
گزیر نیست.
آنچه حقیقت دارد، اما،
تصویر رنگی دنیایِ پشتِ تیلههاست
و نبضی كه میزند اكنون،
كندتر!
اندیشة سپید و نازك رُستن كاشتهست زمان.
حالاست كه فوج یاد
از عمقهای تیره و تارِ نهفتگی
در طول رشتههای بلورین
عیان شوند،
تا عمق نطفگی!…
در لابلای كودكیِ بازیافته
در گرم و نرم و نیمهروشنِ خَمّار خاطرات
سرمای تیز و نازكی از راه میرسد،
با این پیام:
كه امروز
دیروزیست
دیرتر.
كه سپید
سیاهیست
رنگباختهتر.
كه رُستن
اندیشهایست،
و نطفه را
از اندیشة رُستن
گزیر نیست.
آنچه حقیقت دارد، اما،
تصویر رنگی دنیایِ پشتِ تیلههاست
و نبضی كه میزند اكنون،
كندتر!
15 مهر 1378
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر