۱۳۸۷-۰۳-۰۳

در جستجوی تک‌سایه

این خوانچه نیست که بر سر نهاده‌ایم
فرسوده تن‌کشی است
بر آن شمع خامُشی
در قاب آینه‌ای خالی از نگاه

وینان که از پی ما ریسه گشته‌اند
عادات و خاطرات و هراسِ جدایی‌اند
کور و کرانِ هیاهوگری که مست
بر پاکشان خستة ما رقص می‌کنند

در انتظار جرعه‌ای از آن سراب عشق
خورشید می‌دمد و پیر می‌شویم
زین رهسپاری بی‌هم کنارِ هم

تک‌سایه‌ای کجاست در این خشکزارِ پهن
تا زیر آن به زمینش فرونهیم
این خوانچه را
که در آن شمع خامُشی است
با قاب آینه‌ای خالی از نگاه

3 اردی‌بهشت 1387

هیچ نظری موجود نیست: