من ماهی سیاهِ كوچك هر آب نیستم
خرچنگوارهای و بومیِ مرداب بستهام
اسطوره نیستم
جنگاور دلیر صدافسانه نیستم
افسرده نیستم
از دیو و دد ملول و دلآزرده نیستم…
از حالِ خویش، فقط، گاه خستهام.
در نرمزارِ لای و گِل و جلبك و خزه
بر بستری به سستیِ دوران نشستهام
پابندِ این سرایِ گریز از كمندِ مرگ
حیرانِ پیچ و تاب و تقلایِ زندگی
در جستجوی هیچ مقصد و سامانه نیستم
خورشیدبچگان سمج رقص میكنند
با برگهای بید به بامِ گسستهام
گاهی به وهم به آب كدر چنگ میزنم
وز این تلاش، به جز چند سایهبرگ
صیادِ هیچ گوهر و دردانه نیستم
در سیلِ لحظهها كه گس و خشكمزهاند
تر میكنم لب از قطرات زلال و شاد
شُرب مدام نیست! ولی سخت دلخوشم
كز این سراب خیس به خشكی نرستهام
خرچنگوارهای لمیده به مرداب بستهام
هرچند گفتهام:
افسرده نیستم!
دردیم نیست!
فقط گاه خستهام…
خرچنگوارهای و بومیِ مرداب بستهام
اسطوره نیستم
جنگاور دلیر صدافسانه نیستم
افسرده نیستم
از دیو و دد ملول و دلآزرده نیستم…
از حالِ خویش، فقط، گاه خستهام.
در نرمزارِ لای و گِل و جلبك و خزه
بر بستری به سستیِ دوران نشستهام
پابندِ این سرایِ گریز از كمندِ مرگ
حیرانِ پیچ و تاب و تقلایِ زندگی
در جستجوی هیچ مقصد و سامانه نیستم
خورشیدبچگان سمج رقص میكنند
با برگهای بید به بامِ گسستهام
گاهی به وهم به آب كدر چنگ میزنم
وز این تلاش، به جز چند سایهبرگ
صیادِ هیچ گوهر و دردانه نیستم
در سیلِ لحظهها كه گس و خشكمزهاند
تر میكنم لب از قطرات زلال و شاد
شُرب مدام نیست! ولی سخت دلخوشم
كز این سراب خیس به خشكی نرستهام
خرچنگوارهای لمیده به مرداب بستهام
هرچند گفتهام:
افسرده نیستم!
دردیم نیست!
فقط گاه خستهام…
26 آبان 1379
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر