چهرة آیینه از دیدن خفاش
نه خطی برداشت،
و نه خفاش، از آیینه شنید
غیر سرمای نگاهِ تهی و گنگ خودش، پژواكی.
دور شد بالزنان،
در دل قیر سیاهِ غارش
باز دریافت عیارِ غمِ این كوریِ نامرئی را!
نه خطی برداشت،
و نه خفاش، از آیینه شنید
غیر سرمای نگاهِ تهی و گنگ خودش، پژواكی.
دور شد بالزنان،
در دل قیر سیاهِ غارش
باز دریافت عیارِ غمِ این كوریِ نامرئی را!
4 شهریور 1378
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر