۱۳۸۷-۰۳-۰۳

تنهایی دراكولا!

چهرة آیینه از دیدن خفاش
نه خطی برداشت،
و نه خفاش، از آیینه شنید
غیر سرمای نگاهِ تهی و گنگ خودش، پژواكی.
دور شد بال‌زنان،
در دل قیر سیاهِ غارش
باز دریافت عیارِ غمِ این كوریِ نامرئی را!

4 شهریور 1378

هیچ نظری موجود نیست: