۱۳۸۷-۰۳-۰۲

مَركبِ شوم

بر زین مرگ سوار است، با شتاب،
پشتش ز قهرِ جبر خمیده، فِكنده‌سر،
چونان خضوع سنبله‌ها در عبور داس!

بر گونه‌اش نوازش اغواگری پلشت،
نرمای یال سركش عفریتة زمان،
در پیش چشم مضطربش، در هجوم باد،
می‌گویدش كه: «بتازان، چهارنعل!»...

• • •

بر زین مرگ سواریم، با شتاب،
از قهر جبر خمیده‌ست پشتمان...

... ما زنده‌ایم به یك وهم:
اختیار!

تهران، پنجم خرداد 1376

هیچ نظری موجود نیست: