بر زین مرگ سوار است، با شتاب،
پشتش ز قهرِ جبر خمیده، فِكندهسر،
چونان خضوع سنبلهها در عبور داس!
بر گونهاش نوازش اغواگری پلشت،
نرمای یال سركش عفریتة زمان،
در پیش چشم مضطربش، در هجوم باد،
میگویدش كه: «بتازان، چهارنعل!»...
• • •
بر زین مرگ سواریم، با شتاب،
از قهر جبر خمیدهست پشتمان...
... ما زندهایم به یك وهم:
اختیار!
پشتش ز قهرِ جبر خمیده، فِكندهسر،
چونان خضوع سنبلهها در عبور داس!
بر گونهاش نوازش اغواگری پلشت،
نرمای یال سركش عفریتة زمان،
در پیش چشم مضطربش، در هجوم باد،
میگویدش كه: «بتازان، چهارنعل!»...
• • •
بر زین مرگ سواریم، با شتاب،
از قهر جبر خمیدهست پشتمان...
... ما زندهایم به یك وهم:
اختیار!
تهران، پنجم خرداد 1376
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر