انگشتهایم تكان میخورد
نمیدانم من هستم
یا خرگوش و كلاغ روی دیوار
آن فیل و اسب
آن سه با یك و مهرههای خانة افشار
سرباز، نه و آس خشت
كه دارند با من بازی میكنند
اما از یك چیز
مطمئنِ مطمئنم
تاریخ را شاید نه
اما آینده را من خواهم ساخت
با نیروی اراده و عقل
و به این بركت قسم اگر بخواهم مسخره كنم
نمیدانم من هستم
یا خرگوش و كلاغ روی دیوار
آن فیل و اسب
آن سه با یك و مهرههای خانة افشار
سرباز، نه و آس خشت
كه دارند با من بازی میكنند
اما از یك چیز
مطمئنِ مطمئنم
تاریخ را شاید نه
اما آینده را من خواهم ساخت
با نیروی اراده و عقل
و به این بركت قسم اگر بخواهم مسخره كنم
19 بهمن 1383
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر