پنجة زرد چنار پیر
در هوا خشكش زد
دست از نوازش باد كشید
پلكهای نقرهفام ستارة قطبی
در شمالِ بهت باز ماند
اغوای قایقران را ترك گفت
قطرههای درشت غم پاییز
از گوشة آسمانِ سنگین
بیحوصله آویزان ماند
همیشه همین میشد كه چشمانم را میبستم:
...هشت، نه، ده!
و چشمك ستاره، باز،
بوی نم و صدای خشدار باد را میداد
حالا روزهاست كه دارم میشمرم
میدانم! میدانم!
همهچیز روز به روز گرانتر میشود...
چه كنم؟!
در هوا خشكش زد
دست از نوازش باد كشید
پلكهای نقرهفام ستارة قطبی
در شمالِ بهت باز ماند
اغوای قایقران را ترك گفت
قطرههای درشت غم پاییز
از گوشة آسمانِ سنگین
بیحوصله آویزان ماند
همیشه همین میشد كه چشمانم را میبستم:
...هشت، نه، ده!
و چشمك ستاره، باز،
بوی نم و صدای خشدار باد را میداد
حالا روزهاست كه دارم میشمرم
میدانم! میدانم!
همهچیز روز به روز گرانتر میشود...
چه كنم؟!
تهران، 27 مرداد 1377
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر