به پریسا و سایهروشنهایش
در این تالار،
صدها پرده نقش پرمعما را،
به گوش خود شنیدستم.
از هر نقش فریاد هزاران طرح،
از هر طرح آواز هزاران رنگ،
از هر رنگ نجوای هزاران سایهروشن را،
به گوش خود شنیدستم.
و پرسیدم-
از آن نقاش كور شهر تاریكی نپرسیدم
من از این نقشها پرسیدهام تكتك-
«نمیبینم شما را من،
مگر اینجا تماشاخانة پژواك تنهایی است؟!!»
... و تا امروز،
جز نور سیاه یك سكوت ژرف، اما،
پاسخی دیگر ندیدستم!
دركه، بیستوچهارم دی 1375
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر