این نوشتهها را بی هیچ طرحی برای چاپ نوشتهام و در طول سالهای گذشته به وسیلههای مختلف به سمع و نظر آشنایان یا ناآشنایان رساندهام. بارزترین حاصل این تجربیات ادبی، برای من، جمع دوستانی بود که حول نشستهای شعرخوانی شکل گرفت و لحظات گوارایی که در خلال آن آثار شاعران حرفهای و آماتور را گوش دادیم، بازخوانی کردیم و نظر دادیم... هر چند که این جمع نیز، چون هر موجود زنده، عمری داشت و نهایتاً در شهریور 1389 این نشستهای منظم پس از نزدیک به هشت سال پایان گرفت.
آرامش در قربت فقط بازی با کلمات نیست؛ یک وضعیت یا یک موقعیت است که، اگر بخت یار نباشد، هیچ آسان نخواهد بود و با کمی اغراق شاید بشود گفت از آرامش در غربت دشوارتر است!
۳ نظر:
حتما خیر بوده!!
و چه رقت انگیز است
هر دو
در بستری غنوده
و بنا باشد اتفاقی بیفتد
و نیفتد...
که شناسنامه تو سفید از نام هر زنی و شناسنامه او سیاه از نام مردی که نه تو میشناسیش و نه او میشناسدش انگار!!
و تو مغرور از این خیال که مردانگی کرده ای در حقش (که واقعا عاشق خودش بودی) و او در این خیال که کوتاهی کرده ای در حقش (که واقعا عاشق تنت بود) ...
و ناامیدانه به انتظار نشینی آمدن روز موعود را
روزی که برای همیشه تعهدات کاغذی جایشان را به تعهدات قلبی دهند
و در تایید نظر اول همین بس که به قول آن عالم دینی: الخیرُ فی ما وقَغ...
ارسال یک نظر